جک
دو خر به هم رسيد ند در حال صحبت بودند كه رعد وبرق زد يكي از اونها دست توي گردن اون يكي كرد و گفت ما دو قولوهاي افسانه اي هستيم.
يه روز يه نفر سرش مي خورد به نرده نرده كبود مي شه.
يك روز يك نفر مي ره تظاهرات مي بينه شلوغه بر مي گرده.
يه سري يه جوجه اي توي تخمش كار بد مي كنه خفه مي شه .
يه روز به يك نفر مي گن چند تا بچه داري ميگه:رو هم رفته پنج تا روهم نرفته ده تا.
يه روز يك مارمولكه ميره مشهد وقتي برميگرده بهش مي گند چطوري (مش مولي).
يه روز به يه معتاد ميگن تو بيژني ميگه نه من ژن دارم !
يه روز يه مورچه تو خيابون داشته راه مي رفته ماشين زيرش ميكنه پا ميشه ميگه: واي ستون فقراتم شكست.
يه روز يكي زنگ ميزنه هواشناسي ميگه آقا دستتون درد نكنه ديروز هوا خيلي خوب بود.
يه روزي يكي مي ره خونه ي خدا مي بينه شلوغه بر مي گرده.
يكروز يك بابايى مي ياد فلكه اى رو دور بزنه راهنماش گير ميكنه تا صبح دور ميزنه.
يكي به دوستش ميگه: پشت شلوارت خاكيه. اونم ميگه: خوب چيكار كنم؟ آسفالتش كنم؟
از يك نفر سوال مي كنن نارنگي را بيشتر دوست داري ياپرتقال ميگه: نارنگي چون زود لخت مي شه.
يكي داشت رد ميشد ديد يه بابايي داره يه گربه رو تو آب ميشوره. گفت: نكن اين كارو. گناه داره. بدبخت سرما ميخوره ميميره. جواب داد: برو بابا ... حواسم جمه! رفت. موقع برگشتن ديد گربه افتاده و مرده. گفت: بيا... نگفتم سرما ميخوره ميميره. جواب داد: هه... نه بابا ... چلانديمش مرد!!!
يه بابايي ميره بقالي، ميگه آقا يه نوشابه خنك بدين. بقاله ميگه نوشابه خنك نداريم. ميگه پس يه نوشابه با يه نعلبكي بدين !
به يه تركه ميگن : راستي، شما به خر ميگين داداش. ميگه: آره داداش!
يك فيل با يك مورچه با هم ازدواج مي كنند بعد بچه دار مي شوند . يك روز بچه مورچه به مامانش مي گويد :مامان چرا وقتي من از مدرسه بر مي گر دم ناهار درست نكردي ؟ مامان جواب مي دهد : پسرم آخه من صبح تا بلند شوم از خواب و صبحانه بخورم و بر وم بالا و بابات را ببوسم و بيام پايين ظهر مي شه.
به يه آقايي ميگن باسوسمار جمله بساز. ميگه ماديروز رفتيم لب رودخانه شنا. ميگه:سوسمارش كجا بود؟ميگه:تو رودخونه داشت شنا مي كرد.
يه روز يه اقايي ميره شكر بخره به صاحب مغازه ميگه :سلام لطفا 1 كيلو شكر بدين.صاحب مغازه ميره يه جعبه مياره كه روش نوشته بود فلفل سياه.اقايه ميگه اين كه روش نوشته فلفل سياه.فروشنده ميگه اينرو نوشتم مورچه هارو گمراه كنم.
يه روز يه آدمي تو اتوبوس عاشق يه دختر ميشه شماره اتوبوس رو بر ميداره.
يه روز نيروهاي دشمن سه تا اسير جنگي رو مي گيرن و براي گرفتن اطلاعات ,اونها رو شكنجه ميدن تا به حرف بيان .اولي بعد از يكي دو روز مقاومت به حرف مياد. دومي هم بعد يكي دو هفته همه اطلاعاتو لو مي ده . اما سومي رو [A turkish man] هر چقدر كه شكنجه مي كنن , حتي يك كلمه هم به زبون نمي ياره . براي همين نيروهاي دشمن تصميم مي گيرن كه اونو جز’ افراد خودشون دربیارن. يه روز به سلول اون ميرن و مي بينن كه طرف داره همين جور سرشو به ديوار مي كوبه و ميگه :( اي بابا چرا يادم نمي ياد !!!؟؟؟ ).
يك روز دوگوجه قرمز باهم دعوا مكنن يه گوجه سبز براي جدا كردن ميره يكیشون ميگه سيد تو برو كنار.
يك روز يه نفر مي افته دنبال يك
دختر بك دفعه هول مي شه ازش مي زنه جلو .